10 مرحله اساسی برای شخصیت پردازی در فیلمنامه
در نوشتن فیلمنامه، شما هر شخصیت را خلق می کنید و با او به سفر می برید. اما چگونه می توان به چنین مرحله ای رسید؟ چگونه تشخیص می دهید شخصیت شما کیست و باید او را به کجا ببرید؟ این همان جوهره شخصیت پردازی در فیلمنامه است.
هنگامی که یک فیلمنامه می نویسید، نه تنها شخصیتهای اصلی آن را خلق میکنید، بلکه مسئولیت خلق شخصیتهای دوم و همچنین شخصیتهای فرعی را نیز بر عهده دارید. و اگر برای تلویزیون فیلمنامه می نویسید، به شخصیت های جدیدی در هر قسمت نیاز خواهید داشت. و برای مثال، برای کمدی در مقابل درام، نیازهای شخصیت پردازی شما بسیار متفاوت خواهد بود.
بنابراین، کلید خلق شخصیت های جذاب چیست؟ چه در حال خلق شخصیتهای اصلی خود باشید، چه شخصیتهای نقش دوم یا حتی شخصیتهای فرعی، در این راهنما، مسیر توسعه شخصیت خوب را نشان خواهیم داد.
در این مقاله به موضوعاتی مانند:
10 مرحله توسعه شخصیت خوب
توسعه شخصیت چیست؟
نحوه ایجاد کاراکترهای سه بعدی
استفاده و کنار گذاشتن کلیشه ها
نحوه شخصیت پردازی بر اساس آرکیتایپ
چگونه یک معرفی کاراکتر بنویسید؟
نوشتن دیالوگ شخصیت خوب
تعاریف
اول از همه، شخصیت پردازی چیست؟
شخصیت پردازی، فرآیند خلق شخصیت ها و درک ارتباط آنها با داستان شما است.
باید هدف آنها را در داستان درک کنید. باید درک کنید و بدانید که چه ویژگی هایی از شخصیت باید در هنگام نوشتن دیالوگ در نظر گرفته شود و شخصیت شما چگونه با شخصیت های دیگر ارتباط خواهد داشت.
سه نوع شخصیت در فیلمنامه وجود دارند:
شخصیت اصلی:
تقریباً در هر صحنه ظاهر می شود
طرح را جلو می برد
به یک پس زمینه پیچیده و شخصیت سه بعدی برای شخصیت اصلی نیاز دارید
شخصیت حمایت کننده:
شخصیت اصلی را حمایت می کند یا مانع او می شود
در طول داستان چندین بار ظاهر می شود
باید یک داستان کوتاه داشته باشد
شخصیت های فرعی
فقط برای مدت کوتاهی در داستان نقش خواهد داشت
یک کار را سریعا تکمیل می کند یا یک مکالمه کوتاه با شخصیت های دیگر خواهد داشت
پیشینه ای نخواهد داشت، زیرا ضروری نیست
در صورت لزوم باید حداقل یک یا دو توصیف کننده داشته باشد
10 مرحله توسعه شخصیت خوب
1. تشخیص دهید که شخصیتها، انسانهای «واقعی» نیستند
ممکن است یک ادعای بحث برانگیزی باشد. ممکن است شما را شوکه کند، و رک و پوست کنده، پایه ای را که براساس آن، همه شخصیت های خود را در گذشته خلق کرده اید، تکان دهد.
همیشه به نویسندگان گفته میشود که شخصیتهای خود را تا حد امکان «واقعگرایانه» بسازند، زیرا به مخاطب اجازه میدهد آنها را باور کند و با آنها ارتباط برقرار کند. ایجاد لایه ها، آنها را جالب تر می کند، درست است؟ ولی بیایید این موضوع را بررسی کنیم.
به برخی از به یاد ماندنی ترین شخصیت های تاریخ فیلم فکر کنید.
داک براون در سه گانه بازگشت به آینده
مایکل کارلئونه در سه گانه پدرخوانده
هانیبال لکتر در فیلم سکوت بره ها
فارست گامپ در فارست گامپ
جک اسپارو در سه گانه دزدان دریایی کارائیب
جوکر در شوالیه تاریکی یا جوکر
آیا آنها "واقع بینانه" بودند؟ آنها ممکن است احساسات واقعی داشته باشند، اما هرگز انتظار ندارید در زندگی واقعی با این افراد برخورد کنید و این همان چیزی است که آنها را به "شخصیت های" بزرگ تبدیل کرده است.
مخاطبان دوست دارند موقعیتها و افرادی را ببینند که ممکن است هرگز در زندگی واقعی آنها را نبینند، اما کاملاً با دنیای داستانی که شما ساختهاید، مطابقت دارند. در واقع، با توجه به لیست بالا، بسیاری از اوقات ضدقهرمان که فاقد خوش بینی و اخلاق مداری معمولی یک قهرمان سنتی است، برای مخاطب جذاب ترین خواهد بود.
اما... مردم همچنین از اطمینان خاطری که شخصیت ها و داستان هایشان ارائه می دهند لذت می برند، زیرا می توانند ببینند که آنها بر موانع غلبه می کنند و موفق می شوند. از آنجایی که آنها دوست دارند خود را در آن شخصیت ببینند، اغلب باید به آنها افراد «متوسط» بدهید که بتوانند روی صفحه با آنها ارتباط برقرار کنند.
به آنها یک ضعف شخصیتی بدهید.
معیوب ساختن شخصیت ها می تواند به مخاطبان شما کمک کند که احساس کنند آنها را درک می کنند و می توانند خود را در آن شخصیت ببینند. این کار ممکن است در شخصیتهای فرعی شما اتفاق بیفتد، که لازم نیست به اندازه قهرمان داستان خارقالعاده باشند.
اما به طور خلاصه: درگیر جزئیات پیش پا افتاده نشوید. به هر حال، یک شخصیت سه بعدی بسازید، اما بدانید که چه جزئیاتی از شخصیت را باید توسعه دهید و چه چیزهایی را نه.
2. هدف + تعارض درونی در شخصیت پردازی
قدم منطقی بعدی در خلق شخصیت، درک هدف شخصیت ها در داستان است.
چرا باید ظاهر شوند؟
می خواهند چه کاری را انجام دهند؟
آیا آنها به قهرمان داستان کمک می کنند/آسیب می زنند؟
برای شخصیتهای اصلی، و گاهی اوقات حتی شخصیتهای فرعی، باید مشخص کنید که شخصاً با چه تضادهای درونی روبرو هستند، زیرا این کار باعث میشود که اقدامات آنها در طول داستان پیش برود.
آیا آنها…
از شخصیت دیگری کینه دارند، اما نمی دانند چگونه آن را تلاقی کنند؟
آیا می خواهند خود را اثبات کنند که شایسته شخصیت دیگری هستند، اما نمی دانند چگونه؟
احساس سرخوردگی از چیزی دارند؟
یا اینکه خودشان را پیدا می کنند، اما نمی دانند کجا بروند؟
به مایکل کارلئونه در سریال پدرخوانده فکر کنید.
او همیشه قسم می خورد که هرگز به تجارت خانوادگی نپیوندد، اما به دلیل شرایط، خود را مجبور به ورود به دنیای خشن و خائنانه اوباش مافیایی ایتالیایی می بیند.
این موضوع باعث درگیری درونی زیادی در درون خودش میشود، زیرا او این سوال را مطرح میکند که کیست و واقعاً چه کسی میخواهد باشد. اما به دلیل مخاطرات بالا، احساس می کند که باید در قالبی که از او انتظار می رفت قرار بگیرد.
این موضوع باعث میشود که از کسانی که به او ظلم میکنند، کینه داشته باشد و لحظاتی از سرخوردگی را احساس کند و در تلاش است خود را در این دنیای جدید قرار دهد و همچنین انتظارات پدرش را برآورده کند.
3. کهن الگو در مقابل کلیشه در توسعه شخصیت
همانطور که شروع به خلق شخصیت های داستان خود می کنید، باید از کهن الگوها و کلیشه ها و نحوه استفاده از آنها آگاه باشید.
یک کاراکتر کهن الگویی، شخصیتی است که با عملکردش تعریف می شود، یعنی چیزی که در تلاش برای رسیدن به آن است. به عنوان مثال، یک قهرمان در تلاش برای رسیدن به هدف است و آنتاگونیست تلاش می کند تا آو را از دستیابی به آن باز دارد.
کهن الگوها به این دلیل وجود دارند که هر کدام نمایانگر بخشی از ذهن ما هستند که به یک شخصیت تبدیل شده اند. از طریق آنها، ما می توانیم یاد بگیریم که بهترین راه برای حل یک مشکل در زندگی خودمان چیست.
با استفاده از شخصیتهای سهگانه ارباب حلقهها، نمونههایی از کهن الگوهای شخصیتهای اصلی عبارتند از:
قهرمان (مثال: فرودو) - نقش مهمی در تکمیل هدف بازی می کند، می خواهد موفق شود
The Sidekick (مثال: Samwise) - متوسط، کمدی، پشتیبانی از قهرمان، مکمل قهرمان
پیر خردمند (مثال: گندالف) - بزرگترین گروه، عرفانی/اسرارآمیز، قهرمان را راهنمایی میکند.
ماجراجو (مثال: آراگورن) - مطمئن، ریسک پذیر، رهبر
The Warrior (مثال: Gimling) - مردانه، در موقعیت ها قرار می گیرد، از درگیری فیزیکی لذت می برد.
هنرمند (مثال: لگولاس) - بسیار خلاق و آگاه، اما نه عاقل
کودک ابدی (مثال: شاد + پیپین) - بی گناه، کودکانه، کمدی
Shapeshifter (مثال: Gollum/Sméagol) - غیرقابل اعتماد، دوگانه، اغلب قبل از آشکار شدن ماهیت واقعی مورد اعتماد
شرور (مثال: سائورون) - از قهرمان می خواهد که موفق نشود، نیات نادرست، خشونت آمیز/شیطانی داشته باشد.
و اما در مورد استفاده از کلیشه ها: به عنوان یک قاعده کلی باید از کلیشه ها اجتناب کرد. اما با در نظر گرفتن اینکه کجا می توانند در صورت نیاز به ایجاد میانبرهایی برای توسعه شخصیت کمک کنند، ارزش دارد. کلیشه ها، می توانند برای شخصیت های فرعی (یا حتی جنبه هایی از شخصیت های اصلی شما) عالی باشند. کلیشه ها بر اساس شخصیت های تثبیت شده ای ساخته می شوند که در یک محیط خاص رایج هستند. به عنوان مثال، به تمام شخصیت های نوجوان در باشگاه صبحانه فکر کنید.
آنها به معنای واقعی کلمه در فیلم با کلیشه خودشان تعریف می شوند: جوک، شاهزاده خانم، یاغی، مغزمتفکر، و مطرود. بسیاری از نوجوانان در زمان انتشار (و حتی پس از آن) میتوانستند حداقل با یکی از این شخصیتها ارتباط برقرار کنند یا شخصی شبیه یکی از شخصیتها را بشناسند. اما در طول فیلم نوجوانان ثابت میکنند که در واقع چیزی فراتر از کلیشههایی هستند که جامعه به آنها داده بود (و خودشان را با آن تعریف کرده بودند!).
کلیپ فیلم The Breakfast Club (4/8) - آشنایی با یکدیگر (1985) HD
4. شخصیت تخت در مقابل شخصیت سه بعدی
اکنون که هدف و کهن الگو/کلیشه شخصیت های خود را درک کرده اید، باید تصمیم بگیرید که آیا آنها واقعاً باید یک شخصیت «سه بعدی» باشند یا خیر.
همانطور که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم، احتمالاً شنیده اید که هر یک از شخصیت های شما باید "سه بعدی" باشد. هر کس نیاز به پیچیدگی، با لایه های مختلف، و شخصیت چند وجهی دارد. در حالی که بسیاری استدلال می کنند که هر شخصیت باید یک شخصیت سه بعدی باشد، به یاد داشته باشید که نیاز برای شخصیت های مسطح هم وجود دارد.
کاراکترهای مسطح معمولاً:
درگیری درونی نداشته باشند یا کمی داشته باشند
رشد شخصیت را تجربه نکنند
فاقد شخصیت چند وجهی باشند
شخصیتهای مسطح میتوانند مهم باشند زیرا با شخصیتهای سهبعدی یا «گرد» در داستان تضاد دارند. شخصیتهای مسطح ثابت هستند، به این معنی که ثابت میمانند و در طول داستان دچار تغییر یا رشد نمیشوند. بنابراین برای شخصیت های اصلی ما، که بسیار سه بعدی هستند و تغییر خواهند کرد، مخاطب حتی بیشتر مجذوب داستان های آنها می شود و علاقه مند می شود. آنها قهرمانان ما هستند که می خواهیم از آنها پیروی کنیم.
البته، نباید هیچ شخصیت اصلی داشته باشید که شخصیت تخت باشند. اما مطمئناً میتوانید شخصیتهای فرعی داشته باشید که «مسطح» باشند. به خصوص در کمدی، مثلاً شخصیت های تخت نه تنها قابل قبول هستند بلکه ممکن است ترجیح داده شوند. فقط باید درک کنید که همه کاراکترهای کمکی یا کاراکترهای فرعی نیازی به توسعه کامل ندارند و این مشکلی ندارد.
اما توجه داشته باشید که همه شخصیتهای «ایستا» کاراکتر مسطح نیستند
بازیگران به شخصیت کارآگاه کلاسیک شرلوک هلمز فکر کنید که در مجموعه فیلم های شرلوک هولمز یا سریال تلویزیونی SHERLOCK ظاهر شد. شرلوک معمولاً تغییر چندانی نمیکند، اما شخصیت و پسزمینهای فوقالعاده پیچیده دارد (اگرچه این موضوع قطعاً در تصویر اخیر هنری کاویل در انولا هولمز تغییر کرده است).
5. در توسعه شخصیت، شخصیت های دیگر را تکمیل یا تضاد کنید
درک اینکه یک شخصیت خاص چگونه با شخصیت های دیگر مقایسه می شود و علاوه بر این، رابطه انگیزشی اش با آنها چیست، مهم است. به طور خاص، آیا آنها او را تکمیل می کنند یا متضاد او هستند؟
برای شخصیت(های) اصلی:
آیا آنها محبوب هستند و آیا مردم معمولاً با آنها موافق هستند و/یا آنها را دنبال می کنند؟
آیا آنها رانده شدهاند از جامعهای که در آن زندگی میکنند و طرد شدهاند؟
یا ابتدا با جامعه کنار می آیند، اما بعد متوجه می شوند که باید از مردم جدا شوند؟
برای شخصیت های پشتیبان:
ارتباط آنها با قهرمان داستان چگونه است؟
آیا آنها در طول سفر کمک می کنند؟ (یعنی مکمل آنها)
آیا آنها برای قهرمان داستان موانعی ایجاد می کنند؟ (یعنی تقابل آنها)
برای شخصیتهای اصلی، مهم است که این سؤالات را زودتر در نظر بگیرید، زیرا به شما به عنوان نویسنده کمک میکند تا شخصیتهای فرعی خود را بسازید و ویژگیهای آنها را بر اساس نحوه تعامل شخصیتهای اصلی با آنها قرار دهید.
مخصوصاً برای شخصیتهای فرعی، اگر به قهرمان داستان نزدیک باشند، به آنها کمک میکند تا نقاط قوت خاصی را که شخصیت اصلی ندارد، بیاورند.
به شخصیت های سه گانه OCEAN’S ELEVEN فکر کنید، جایی که آنها به عنوان یک تیم برای تکمیل یک سرقت کار می کنند. هر یک از شخصیت ها دیدگاه ها و نقاط قوت خود را آورده اند که به رسیدن به هدف تیم کمک می کند. این بدان معنی است که آنها مکمل یکدیگر هستند. اما گاهی اوقات این تفاوت ها باعث تضاد بین آنها می شود و بیشتر به پویایی شخصیت می افزاید.
و فقط به ویژگی ها فکر نکنید، بلکه به چشم انداز فکر کنید.
اگر قهرمان داستان سیاه و سفید فکر میکند، شاید یک شخصیت کمکی داشته باشید که به او کمک میکند منطقه خاکستری را ببیند. اگر قهرمان داستان معمولاً از قوانین پیروی نمی کند، یک شخصیت حامی داشته باشید که از زیر پا گذاشتن قوانین می ترسد و دارای قطب نمای اخلاقی قوی است. اگر در شخصیت های اصلی تضاد دیدگاه ها وجود نداشته باشد، خسته کننده می شود.
6. تغییر درونی شخصیت
یکی از مهمترین جنبه های توسعه شخصیت، کشف تحول شخصیت است. این سفر درونی شخصیت است، و ترسیم چگونگی تغییر شخصیت از یک شخص به نوع دیگری از شخصیت، در پایان فیلم یا سریال.
در حالی که کاراکتر اصلی شما باید همیشه یک تحول کاراکتر داشته باشد، به یاد داشته باشید که شخصیتهای پشتیبان و حتی شخصیتهای فرعی میتوانند دارای تحول باشند.
سه نقطه شروع مشترک برای تحول شخصیت اصلی وجود دارد:
یک قهرمان داستان، زندگی متوسطی را شروع می کند، اما در موقعیتی خارق العاده قرار می گیرد
پروتاگونیست با همه چیز شروع می کند، اما بعد همه چیز را از دست می دهد
قهرمان داستان با همه چیز شروع می کند و متوسط است، اما در موقعیتی خارق العاده قرار می گیرد و همه چیز را از دست می دهد.
1. میانگین => زندگی خارق العاده
به FORREST GUMP فکر کنید. حتی ممکن است برخی فارست را کمتر از حد متوسط بدانند، اما او در نهایت بر رویدادهای مهم تاریخ آمریکا تأثیر می گذارد. هری پاتر نیز در این دسته قرار می گیرد. او شروع به زندگی در کمد یک «قاچل» می کند، اما متوجه می شود که او یک جادوگر معروف است و به دنیای جادوگران پرتاب می شود.
2. همه چیز دارد => همه چیز را از دست می دهد
به فیلم در جستجوی خوشبختی فکر کنید. او شغل خود را از دست می دهد و سپس همسرش را از دست می دهد و پس از آن نزدیک بود پسرش را به دلیل فقر از دست بدهد. اما، در نهایت موفق می شود و بر چنین چالش هایی غلبه می کند!
اغلب فیلمهایی که در زمان جنگ اتفاق میافتند، مانند «بر باد رفته» و «کوه سرد» نیز شخصیتهایشان را به این سفر میبرند. حتی فیلمهای فاجعهآمیز مانند تایتانیک، گرانش و طوفان کامل نیز در این دسته قرار میگیرند.
3. فرد متوسطی که همه چیز دارد => در موقعیتی خارق العاده پرتاب می شود و همه چیز را از دست می دهد
مایکل کورلئونه از پدرخوانده در واقع هر دوی اینها را دارد. مایکل خیلی می خواهد یک زندگی عادی داشته باشد، اما در عوض به دنیای مافیای ایتالیایی پرتاب می شود. او همچنین شروع به از دست دادن تمام ثبات و اخلاقی می کند که معتقد بود زندگی اش را هدایت می کند و اساساً باعث می شود همه چیزهایی را که مهم می دانست از دست بدهد.
تحول شخصیت دنبال شادی
7. تنوع به عنوان بخشی از توسعه شخصیت
این یک قدم مهم در حال حاضر بیش از هر زمان دیگری است. جهان مکان متنوعی است، بنابراین نشان دادن افراد مختلف با پیشینههای مختلف مهم است و به طیف گستردهای از مخاطبان اجازه میدهد تا خود را نماینده ببینند.
چه در…
نژاد
جنسیت
گرایش جنسی
ناتوانی
باورهای سیاسی / اعتقادات مذهبی
در هر مرحله خود را به چالش بکشید که این شخصیت ها چه کسانی هستند. آگاهانه در مورد اینکه آنها چه کسانی هستند و پیامدهایی که در داستان خواهد داشت یا نخواهد داشت فکر کنید. حقیقتاً هویت شخصیت های خود و زمینه گسترده تر موقعیت ها و جهان آنها را مورد بازجویی قرار دهید